اینجور نمی شود!
باید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد،
غرق در افکارت شدن اصلا دست خودم نیست.
خنده هایم شکلاتی شده اند….
ولی زیادی خالصن...
تلـــــخِ تلـخ
لعنـــت به تمــام این دلنوشـــته ها
اگر تــــو از میانِ تمامشان
متوجه دلتنگیم نشوی . . . !
نمیدانم چه کسی
دست اتفاق های خـــوب زندگی ام را گرفته است
که دیگر نمی افتد.
دست ازسر خوابـــم بردار…
راست میگویی دستـــم رابگیر…
حرف های من دیـــوانه را گوش کن
هروقت دلت گرفت،بیا پیش من،
یکم غصه ست دیگه،
باهم میخوریم!
خوش به حال خدا که لحظه به لحظه با توست
و من همیشه
درباره ی تـــــو با او حرف میزنم . . .
می خـــواهی من دیوانــــه را سرزنش کنی ؟
کفش هایم را بپوش…
راهم را قدم بزن…
دردهایم را بکِش…
سال هایم را بگذران…
بعد حق داری سرزنشم کنی!