بارانی بلندم را پوشیده ام
در پیاده رو قدم میزنم و
شعرهایی که دیشب برایت سروده ام را
بلند بلند می خوانم...
پسری با دوچرخه اش از کنارم میگذرد
جوری نگاهم می کند
که باور نمی کنید !
اهای مردم ؟؟؟
شاعری دیوانـــه ام
با دماغ دلقک ...
به دلنوشته هایم نمیخندید ؟؟؟
چگونه میتوانم زنده باشم
وقتی که مردنم را دیدم
که دیدم روح و جانم با چمـــدانی در دست
ارام ارام از من دور شد
و من در میان مــه غلیظی
مردم ...
یک روز جنــازه ی یک عالمه عشق نهان ، پیدا میشود
با یک عالمه دلنوشته به خون کشیده شده
و در کنـــار این همه،
تنهـــا رد پای تــــو پیداست
که رفتــه ای ...
صدا، نور، تصویر
این صحنه را تــو بازی کن ...
سناریو را خوب بخوان
تـــو می آیی به سمتم
و بلند فریاد میزنی
دیوانــــــــه من دوستت دارم...
کـــاش به جای بـــاران تـــو بودی
که هروز، که هر عصـــر
به وقت دلتنگیـــم
می آیـــــد ...
دلنوشته هایم،
شرح بلایی است
که چشم تـــو به روزگار من دیوانــــه آورد...
بیخیال شعر و دلنوشتـــه و غزل ...
بیا کنارم بمـــان
کمی بخند
که خنده تـــو
عاشقانه ترین شعر دنیاست ...
بیچاره من که شعرم
نگــــاه توست ...
و تـــو راه به راه
از من ،
عمدا شـــعر میدزدی ...
من یک فنجان چــای داغ
با قند پهــلوی لبخند تـــو را
به آسمان این بهــار زیبا بدهکارم ...
بودنــت...
مثل پـــرت گاهیست
سمت آغوشت میپرم
سپس از خــــواب میپرم ...
بوی تنــد خیانت است
که لابلای حریم حوس باز حرف هایت میپیچد
هــــا کن
اینجا همه این راز سیـــاه را میدانند ...
آنجا که چــای ات سرد میشود
و دلت گــرم ،
خانه مـــــادر است ...!
هنوز برایت می نویسم
درست شبیه پسرکی نابینـــا
که هر روز برای ماهی قرمز مرده اش غذا می ریزد . . .
راستـش را بگـــو
نکند تو همان این نیـــز هستی
که همیشه مـــی گذری...
بالاخره هم قد شدیم…
خدا می داند
چه چیزیی را زیر پایـــم گذاشتم…
چقدر گمنامـــی میان واژه ها آسان است
سال هاست از تـــــو میگویم
و حالا همه ی شهـــر عـــاشق تو اند
بی آن که بدانند بر شاعــــرت چه گذشت ...
دوستان جملـــک 3
ورژن جدید نرم افزار جملــــک 3
اماده دانلود است:
مشخصات :
- فرمت : APK
- حجم : 5,655 KB
- منبع : جملــــک 3
- رمز :ندارد
- ورژن: 1.2
لینک دانلود :
نمی دانی
چه رنجیست مـــاندن،
وقتی همه برای رفتنــت دعا می کنند...
تمام ترسم از این است:
یک شب هم که بخواهی به خوابــم بیایی
من بیدار نشسته باشم …
دور گردنش شــال پیچیدند،
و سرش کـــلاه گذاشتند و رفتند….
کسی نفهمید همین محبت ها او را آب کرد...
سرم را روی شانـــه ات بگذار
تا همه بدانند همه چیز
زیر ســر من است...
می دانم!
آخر یک روز …
خستــه می شوی از نیامدنش!
شوخـــی که نیست!
مگر آدم …
چقدر می توانـــد نیاید!!
دیوار ها هم عاشق می شوند…
یادگـــاری ننویسید …
اگر برنمی گردید.
امروز که به سرم زد فهمیدم ،
هوایت چه دستان سنگیــنی دارد!
خورشیــد
هر روز دیرتــر از پـــدرم بیدار می شود
اما زودتر از او به خـــانه بر می گردد …
به سلامتی هرچی پدره . . .
سلامتــــی پــــدرم ...
باور کن مـــاه هاست
زیباترین جملات را برای امروز کنــارمی گذارم،
اما امشب همه جملات را فراموش کرده ام،
همینطور بی وزن و بی هوا آمدم بگویم
پدرم روزت مبارک ...
دلـــم عجیب تنگ شده
برای تمـــام لحظه هایی که
دلت عجیــب برام تنـــگ می شد…
ذهنـــم فلــج می شـــــود وقتی می خوانمت
و تــــو حتی نمیگویــی
جـــــــــانم ...
ﺑﻪ ﻣﻦ دیوانـــه ﻣﺠﻮﺯ ﭼـــﺎﭖ ﻧﻤﯿﺪﻫﻨﺪ
ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ:
ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺘـــﻪ ﺍﯼ ﻗﺎﺑﻞ ﺑـــﺎﻭﺭ ﻧﯿﺴﺖ!
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗـــﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ !!!
خوانده بود:
زیر بــــاران باید رفت.
فکر میکرد …
زیر باران باید،
رفــــــــت...
جملـــــک 3
این جا برای از تـــــو نوشتن
هـــوا کــم است!
باشــــه
من به تـــــو نمیام …
اما تو به خودت بیــــا
من دیوانـــه زنده ام…
نه از جـــانی که مانده،
از استخوان های لجبـــازی که روی هم ایستاده اند!
گیسوان تو شبیه شب است…
اما نـــه
شب که نباید این قـــدر به درازا بکشد.
من قســـم می خورم
این بـــاران، بارانی معمولی نیست؛
حتما جایی دور، دریایی را به بـــاد داده اند….
امشب شب آرزو هاست ...
آرزو میکنم آرزوی کسی باشی
که در خیالت آرزویش را کرده ای ...
مــــا رو هم دعــــا کنید ...
دلم برا تـــــو که نه ،
ولی برا کسی که فکر می کردم تو بودی
تنگ شده !
اینجور نمی شود!
باید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد،
غرق در افکارت شدن اصلا دست خودم نیست.