حرف های من دیـــوانه را گوش کن
هروقت دلت گرفت،بیا پیش من،
یکم غصه ست دیگه،
باهم میخوریم!
خوش به حال خدا که لحظه به لحظه با توست
و من همیشه
درباره ی تـــــو با او حرف میزنم . . .
می خـــواهی من دیوانــــه را سرزنش کنی ؟
کفش هایم را بپوش…
راهم را قدم بزن…
دردهایم را بکِش…
سال هایم را بگذران…
بعد حق داری سرزنشم کنی!
جمله معروف :
حالم خوب است،
امّا گذشته ام درد میکند . . .
دلـــــم برایت تنــــگ شده است
حتی کوچــــک تر از
یکی از سه نقطه های آخرِ نوشته هایم …
دلتنگم…
من دیــــوانه دلتنــــگم
همین!!
و این نیاز به هیچ زبان شاعــرانه ای ندارد…
بهم گفت کمى از حال و روزت بگو
و من سکوت کردم و سکوت … ،
اونقدر که مطمئن شدم چیزی رو از قلم ننداختم !
بزرگ که میشوی؛
غصه هایت زودتر از خودت قـــد می کشند،
غافل از آنکه لبخندهایت را،
در آلبوم کودکی ات جا گذاشتی…!!!
من تمام دلنوشتــه هایم را در وصف نیامدنت نوشتم...
اگر یک روز ناگهان ناباورانه سر برسی ..
دست خالی ..حیرت زده..
من دیوانــــه ...
از شاعر بودن استعفا خواهم کرد
نقاش میشوم!!
تا ابدیت.. نقش پرواز را بر میله های تمام قفس های دنیا خواهم کشید..
بخواب نازنینم
به تمام دلواپسی هایم قســـم
که لحظه ای دیده بر هم ننهم
و نگهبان تمام غزل های شیرین عشقمان باشم
بخواب مهربانم…
قول می دهم حتی یک مو،از سر قاصدک رویاهایت کم نشود
به عهدش وفـــــــا کرد ...
آمــد
با من زندگـــی کرد
زیر باران قــــدم زد
مرا دیــــــوانه تر کرد
و رفـــــــت ...
شنیده بودم پا، قلب دوم است ؛
اما باور نداشتم…
تا آن زمانی که فهمیدم ؛
وقتی دل ماندن ندارم…
پــــــای ایستادنن هم نیست!
مادری ناراحت کنار پسرش نشسته بود،
پسر به مادرش گفت:
تو دومین زن زیبایی هستی که تو عمرم دیدم
مادر پرسید: پس اولی کیست؟
پسر جواب داد : مادرم، وقتی لبخند می زند!
ولادت حضرت زهرا (س) و روز زن به همه مادران جهان مبارک
میدانی رفیـــق . . .
نه زیبایم . . .
نه مهربان . . .
فراری از دختران آهن پرست و پسران مانکن پرست . . .
فقط برای خودم هستم . . .
خوده خودم . . .
صبورم و سنگین . . .
سرگردان . . .
مغرور . . .
قانع . . .
با یک پیچیدگی ساده . . .
و مقداری بی حوصلگی زیاد . . .
برای تویی که چهره را میپرستی نه سیرت آدمی را . . .
هیچ ندارم . . .
راهت را بگیر و برو . . .
حوالی من دیوانــــه توقف ممنوع است . . .
من دیــــوانه ...
به آغوش که می رسم
تمام تنم گرم می شود !
نزدیک تر بیـــا
بگذار این دلنوشتـــه را
به بهانه آغوشت نصف و نیمه رها کنم !
بیــــا!
کنارم بمان!
دیگر تجسم خوشبختی
خوشبختم نمی کند…!
به خاطراتت بگو اینقدر توی دستو پای من نباشند
دیروز یکبار دیگر
جلوی همان نیمکت همیشگی زمین خوردم…
باید یواشکی رفت ...
![](http://s5.picofile.com/file/8139185392/736.jpg)
یکی از قشنگترین حس ها اینه که
بعده یه دعــوا از نگاهش بفهمی
که هنوزم دوســـت داره….
من دیوانـــــه ...
نه تــــو را در آغوشت گرفته ام ،نه تو رابوسیده ام …
نه حتی موهایت را نوازش کرده ام…
اما …
ببین چگونه برایت از دلــــم مینویسم
سه حرف دارد…
اما برای پر کردن تنهایی من…
حرف ندارد!
خــــــــدا
لحظاتی وجود دارند که دراز کشیده ای و خیره به آسمان؛
و یک چیزی مثل صاعقه وجودت را خالی می کند
زیرلب میگویی : دیگه مهم نیست !
برای فراموشی تو
هیچ راهی وجود ندارد
خودم را ؛
به هر راهی که میزنم
روزی با تــــو رفته بودم...
از دست تـــــو
بدنم روز به روز کبـــود تر می شود…!!
از بس
خودم را می زنم
به نفهمـــی…!!!
هـــی کـــافـــه چـــی!
دستـــور بــده سیـــگــار بیـاورنــد ...
و پاســور هـــم...
و مـــردهـا را دور میــز مــن جمـع کــن! ...
بگــو بنــوازنــد ...
شایـــد غیرتــی شـــد و بــرگشت!!
خـــدایا خودت به این خوبی
آدم هایت به کــــی رفته اند؟!
من و تــــــو…
یه عکس دو نفره..
به این دنیا بدهکاریم!!!
حالم خوب است
اما…
دلم
تنگ آن روز هایی شده که می توانستم؛
از تــــه دل بخندم!
انعکاس عشق در چشمانت دیدنی است!
حتی لحظه ای پلک نزن،
رؤیاهایم بر سر مژگانت، فـــرو می ریزند!!!
غم انگیز است….
شب از پهلویی به پهلوی دیگر شوی
ببینی تاریکی
از جای خود تکـــان نخورده است!
قـبـــل تــر ها..!!
وقتـــی هنـــوز تـــو نیــآمده بــــودی
عاشقـــآنــہ های هرکــس را کـہ مے خـــواندم..
بـــہ ســادگے اش می خنــــدیدم!!
حالآ خود دیوانـــه ام هر روز گریـــــہ می کنم
و برآیـتـــــ دلنوشتــه می نویســـــم.!!!
آرام دوستت خواهم داشت.
طوری که حتی خودت هم
از این عشـــق بویــی نبری . . . !
به همین سادگی ها که نیست؛
برنامه ی تازه ای برای بودن در کنارت دارم
نشسته ام…
مثل همان بچگی ها
داستان هایم را می بافم
که تـــو نشسته ای و مثلاً نگاهت می کنم و ..
اصلاً می دانی؟!
من از بچگی بافنده ی عاشق کوچکی بودم
که تنها بازی می کرد و جمعیتِ تو را در خیالش داشت.
بی تـــابم نمی شوی؛
بی قــراری نمی کنم؛
فراموشی مان مبارک!!!
به من نگو گلـــــم!
من از سرنوشت گلبرگهای لای دفترت
میترســـــم…
دلـــم گرفته برایت،
چــرا دلتنگـی؟
عزیزِ دلنوشتــه های سپیدم چرا نمی خندی ..؟
سرآغاز دوباره ی زندگی من...
صدای خندیدن کسانی ست که دوستشان دارم .
می شود بخندی..؟
میخواهم سال جدید را؛ یک دل سیـــر...
زندگی کنم !