من و تــــــو…
یه عکس دو نفره..
به این دنیا بدهکاریم!!!
حالم خوب است
اما…
دلم
تنگ آن روز هایی شده که می توانستم؛
از تــــه دل بخندم!
انعکاس عشق در چشمانت دیدنی است!
حتی لحظه ای پلک نزن،
رؤیاهایم بر سر مژگانت، فـــرو می ریزند!!!
غم انگیز است….
شب از پهلویی به پهلوی دیگر شوی
ببینی تاریکی
از جای خود تکـــان نخورده است!
قـبـــل تــر ها..!!
وقتـــی هنـــوز تـــو نیــآمده بــــودی
عاشقـــآنــہ های هرکــس را کـہ مے خـــواندم..
بـــہ ســادگے اش می خنــــدیدم!!
حالآ خود دیوانـــه ام هر روز گریـــــہ می کنم
و برآیـتـــــ دلنوشتــه می نویســـــم.!!!
آرام دوستت خواهم داشت.
طوری که حتی خودت هم
از این عشـــق بویــی نبری . . . !
به همین سادگی ها که نیست؛
برنامه ی تازه ای برای بودن در کنارت دارم
نشسته ام…
مثل همان بچگی ها
داستان هایم را می بافم
که تـــو نشسته ای و مثلاً نگاهت می کنم و ..
اصلاً می دانی؟!
من از بچگی بافنده ی عاشق کوچکی بودم
که تنها بازی می کرد و جمعیتِ تو را در خیالش داشت.
بی تـــابم نمی شوی؛
بی قــراری نمی کنم؛
فراموشی مان مبارک!!!